واکسن 6 ماهگی آرشیدا
آرشیداجونمشنبه یعنی 27 آبان با 2روز تاخیر با بابایی رفتیم بهداشت واکسن 6 ماهگیتو زدیم همیشه چند روز قبلش استرس داریم دردش از یه طرف عوارض بعدشم یه طرف دیگه.موقع زدن صورت نازتو یادم نمیره داشتی میخندیدی پاهاتو نگه داشته بودم تا تکونش ندی و رومو برگردوندم تا نبینم که یدفعه گریه ات دراومد آخیییی ...بمییییرم دلمون کباب شد.من:بابایی:البته زودم آروم شدی کلا وقتی گریه میکنی زود ساکت میشی.تا عصر حالت خوب بود ولی شب تب کردی وبیقراری میکردی بابایی هم سعی میکرد با دستمال خیس پاهاتو خنک کنه. تا 6 صبح نشستم پیشت تا خدایی نکرده تبت بالاتر نره .جوجوی من ایندفعه اذیت شدی برخلاف دفعه های قبل که انگار نه انگار واکسن زدی.خلاصه صبح تبت اومد پایین و حالت بهتر شد ومثل هر روز شروع کردی به بازی و شیطونی... خانوم بهداشته بد زدااا وگرنه آرشیدای من خیلی ماهه....